دفترچه خاطرات من

ساخت وبلاگ
بعد دوماه اومدم خونه بابا حسین دوسه بار زنگ زد بیا در مورد ازدواج بابا جرف بزنیم من خاک برسر تا فاطی گفت تو با حسن سرو سری داری حرف میزدی گفتم بفکر بابا باشین سه سال از مرگ مامان میگذره همشون دخترا بامن چپ افتادن دلم میسوزه میگیره برا خودم میرم مشهد خونهخودم قاسم اوقاتمو تلخ داره میام اینجا اینا موندم خستم دلم میخاد برم یجایی ک نه اینا باشن نه قاسم تنهای تنها باشم خدا جوری دستمو بگیر ک شرمنده نشم خیلی دلم گرفته منی ک ب مادرم وابسته بودم بفکر دامادی بابا باشم اخه بابا هم گناه داره دلم میسوزه واسه بابا کسی بفکرش نیست تا من یچیزی گفتم منو خوردن میترسم امشب قاسم بیاد ابرومو ببرن بی چشمو رو هستن ایناخدا خودت دستمو بگیر منو محتاج اینا و شوهرم نکن دفترچه خاطرات من...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6some678 بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1402 ساعت: 12:50

1401/08/08بار دومم گواهیناممو قبول شدم بدون پارتی و بی نهایت خوشحال بودم اخه افسر خیلی سخت میگیرن و استرس خیلی داشتم یه هفته به امتحان خدارو شکرررررررررررررقربونت برم خدا زندگیمم رو براه کن اخه از لحاظ زندگیم قاسم چند وقته از برج 3 باهام سرد شده الان از15/06 نیامده دیدنم بهم زنگ نمیزنه پیام نمیده زنگش میزنم جواب نمیده جواب پیامامم نمیده نمیدونم چش شده رفتیم با بابا خونشون ک یطرف بندازن میگن ب اونام زنگ نمیزنه جواب نمیده مغازشو برای بار دوم جم کرد مسافر کشی میکنه نمیتونه اون خرج زندگیو بده کاش بابام خودش بگه همه چیو تموم کنم من راستش دلم هنوز قاسمو میخاد هیچی نداره قاسم ولی میخامش همینجورم ازم سراغ نمیگره بفکرم نیست ولی نمیدونم چرا خدا جونم خودت زندگیمو روبراه کن ااااامین دفترچه خاطرات من...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6some678 بازدید : 57 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 19:59

قاسم واسه گواهینامش اومد رد شد قول میده بره دنبال خونه و بقولشون عمل نمیکنن خانوادگی ریدن تو شانس من شوهر من هیچی نداره زبونشم درازه شماره گواهینامه منو گرفت واسه قرعه کشی روز بعد متوقف شد قرعه کشیها خدا من امید داشتم امتیاز بهم بیوفته چیشد دیگه خسته شدم از جنگیدن همه ب چیزایی میرسن من موندم تو بدبختی خدا دستمو بگیر بابا داره برا من جوش میزنه خانواده شوهرم بیخیال داره35 سالم میشه از بچه هم ناامید بشم خدا کمکم کن دفترچه خاطرات من...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6some678 بازدید : 43 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 19:59

امروز20 دی 1401 دیروز جهازامو گرد گیری کردم بردم تو اتاق پزیرایی ک صیحه کنن و مادر شوهرم گفت یکی از ما یکی از شما باید باشن تا بنویسن کمو زیاد نباشه ناراحت شدم از این حرفش ولی بزار بیان خدا کنه این خونه کنسل نشه رهن خونه35 ماهی2500 یکم زیاده چون قاسم بیکار منم بیکار باید بره دنبال کار من برم دنبال کار استرس اینو دارم از کجا بیاریم قاسم سر زبون نداره خدایا تو کمکمون کن اخرش باید برم از دی97 عقد کردیم چه خوب چه بد گذشت این باقی عمر خدا جون بزار خوش باشم خدا جون روزی زندگیمو زیاد کن سلامتیو نگیردلم واسه خانوادم تنگ میشه خیلی دفترچه خاطرات من...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6some678 بازدید : 61 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 19:59

اینروزا عجیب خستم هفته پیش رفته بودیم گرماب تفریح بعد چند سال از ته دل خندیدم تو ماشین سمیرا بهم گفت عجب دل خوشی داری از دل من چه خبر داره قاسم رفته مشهد 50 روزی میشه یه زنگمم نزده بی معرفت من زنشم دلم میگیره منو نمیخاد خب بیاد طلاقمو بده چرا منو الاف کرده از تفریح که امدیم دیدم بابا گفت زن امیر حسین گفته طلاق حسینو نمیخام دلم هورری ریخت شب جلوبا حسین خوابیده خندیده عمه تهرانش امده مخشو شستشو داده خدا لعنتشون کنه خدا ازشون نگذره حسین چقد گریه کرد داداشم درد اینجاست همه چیزارو تقصیر ما انداخته به عمش زنگ زدم گفت فاطمه از همتون متنفره دوره خوبی نیامده ما رو چشمامون راه میبردیمش اینجور تا کرد خدا از همشون نگذره اینروزا عجیب حالم بده بد دستو پام سست میشه مثل میخام فلج بشم از یطرف زندگی خودم از یطرف زندگی داداشم فاطمه ادعاش میشه هیچیم ندارن ولی دروغ زیاد زیاد میگه ولی همینجور دلم تنگ شده واسش عمه هاش دخالت نکنن خوبه خدا جووووووووونم نزار زندگی داداشم زندگی خودم خراب بشه اینروزا عجیب دل تنگ قاسمم دلتنگ اغوششم ن زخم زبوناش خدا جون خودت کاری کن دشمن شاد نشیم دفترچه خاطرات من...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6some678 بازدید : 84 تاريخ : يکشنبه 10 مهر 1401 ساعت: 16:27

سلام نمیدونم چرا وضعیت خونمون اعصابامون بهم ریختس میدونم ولی چرا همش ما باید تو غم و غصه بجوشیم دارخواست الزام ب تمکین دادیم برا فاطمه کارشناس تایید کرد اگ باز فاطمه نرن شکایت نکنن ایراد نگیرن الهی بحق اینروزا نفقش خط بخوره مهریشم کم کنن داداشم نداره دلم واسه خوبیایی ک به فاطمه کردیم خرجایی ک واسش کردیم میسوزه الان باز پش سرما بدگویی میکنه هر چند ادمی پشت سر خانواده خودش بد بگه بعیدم نبود پشت سرما هم بد بگه خدا کنه شرش کم بشه بدون هیچی بزاره بره همیشه خیلی دوسش داشتم الان ازش متنفرم بخاطر نمک نشناسی و کارایی با ما کرد خدا خودت جوابشونو بده خداجونم میدونم میبینی ..............قاسم تا من زنگ نزنم بهم زنگ نمیزنه نمیدونم ب کدوم دردم باشم سرد شده از وقتی رفته مشهد فک میکنم با کسیه سرد خیلی سرد ولی دوسندارم زندگیم خراب بشه... بابا واسه حسین کم حرصو جوش نمیزنه ک بیاد واسه منم بزنه خدایی ناکرده بلا سرش نیاد مادرم بسه رفتخدا خودت زندگیمو روبراه کنبچه سالم خونه ماشین همرو میخام ازت تن سالم اولخدا جونم بابام خوانوادمو شاد کنالهی امین دفترچه خاطرات من...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6some678 بازدید : 84 تاريخ : يکشنبه 10 مهر 1401 ساعت: 16:27

تبریک سال نو قاسم لحظه سال تحویل آمد خونه امپول داشت چند وقته شونش درد میکنه اعصابم بهم ریخت گفت موقع سال تحویل دعا کنم امدی امپول بزنی کلی غر غر کردم گفت اگ نمیزنی برم بیمارستان کم کم آروم شدم یکم نشست تو حال بعد چای آوردم گفتم داداش عیدیمو بده نداد به قاسم گفتم داد رفت ک بره حموم اخه تا ظهر سر کار دفترچه خاطرات من...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6some678 بازدید : 97 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:01

26.01.1400اولین ماه رمضون, ک مادرم نیست کنارم اینقدر دیشب گریه کردم همش جلو چشامه الهی قربونت برم دلم تنگه واست از وقتی رفتی من خیلی تنها و بی کس شدم هیچکس بفکرم نیست فک میکنم دیگ کسی دوستم نداره همه از رو مجبوری تحملم میکنن زبونن میگن تو بری از خونه خواهر ما نیستی با فهیمه دعوامون شد هی میزنه تو سرم دفترچه خاطرات من...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6some678 بازدید : 102 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:01

سلام.... چند وقته دنبال زنیم واسه امیر حسین هنوز23 سالشه دیوونمون کرده زن میخام رو هر کی هم دست میزاریم میگه نه هر ادمی ک سر ب تنش نمیارزه میگه نه در حالی ک حسین سالمه و مغازه تازه زدیم سنش23 زیاد نیست نمیدونم چرا اینجوریه موندیم بخدا خسته شدیم از بس گفتیم واسه اینو اون دیشب طفلک تا فهمید طرف گفته نه بهم ریخت اعصابم خرد شده بود اونو ک اینجور میبینم بهم میریزم کاش مادرم بود کاش دلم خیلی واست تنگ شده عزیز دلم خاله مرضی بعد 1 سالو نیم بمن پیام داده گله کردم دفترچه خاطرات من...
ما را در سایت دفترچه خاطرات من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6some678 بازدید : 106 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 11:01

دلتنگ مادرمماز دوشنبه ها روز 16 بدم میاد ساعت 12 ب بعد منو یاد مادرم میندازه دلم واسه مادرم تنگ شده صداش نگاش مهربونیاش کاش منو حلال کنه همش حضورشو تو خونه دفترچه خاطرات من...ادامه مطلب
ما را در سایت دفترچه خاطرات من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6some678 بازدید : 122 تاريخ : جمعه 14 آذر 1399 ساعت: 21:01